آنها را که همه شان یکسان می اندیشند و نظر می دهند و هماره واکنشِ گندیدهشان، بس که تکراری شده، را میتوان درست حدس زد، نمی پسندم. میخواهد آنی باشد که بسیجی مینامندش، یا موجودی علیه آن؛ میخواهد موحدِ دُگمــی باشد که ترسی از این انگ ندارد، میخواهد جوانک روشنفکرمآبــی باشد که گمانش آن است که "کوبیدن همیشگی خدا" یعنی تجدد، یعنی روشنفکری، یعنی آنچه میستایدش.
میخواهد آنی باشد که خود را هیچیک از آنچه که گفته شد، نمیداند.
پ.ن1: ولی همه شان را دوستشان دارم.
پ.ن2: امیدوارم خودم جزوشان نباشم، دست کم از مرتبه ی یک.