۱۲۲ هم‌چین دوستانیم آرزوست

معلم: مظفری! گم‌شو بیرون.

مظفری با طمأنینه پاشد و رفت.
پی او اکبری هم.
پی او بابایی هم.
پی او...
.
.
.

[دوربین از بالا پشتِ سرِ معلم٬ او و نیمکت‌های خالی را نشان می‌دهد. معلمِ مغلوب گیج شده٬ با حالتی مضحک سرش را می‌خاراند]


۹۱۱۰۲۳گ.و.د.ر